سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حضرت نرجس(ع)5 - ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی...
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از خدا بترس هر چند ترسى اندک بود ، و میان خود و خدا پرده‏اى بنه هر چند تنک بود . [نهج البلاغه]

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی...



پنج شنبه 87/2/12 ساعت: 11:28 عصر
 

 

   پذیرفتن اسلام در عالم خواب

 

     ملیکه می گوید: « از خواب بیدار شدم ولی ماجرای خواب را به هیچ کس و حتی به جدم امپراطور روم نگفتم، تا مبادا به من آسیب برسانند، ولی شب و روز در فکر این خواب عجیب بودم، و با خود می گفتم من در اینجا و امام حسن عسکری(علیه السلام) در شهری بسیار دور از اینجا، چگونه به خانه ی او راه می یابم، محبت امام حسن عسکری(علیه السلام) سراسر دلم را گرفته بود، تنها به او می اندیشیدم تا اینکه بیمار و رنجور شدم، تمام پزشمان روم را به بالین من آوردند، ولی معالجه ی آنها بی نتیجه ماند، چرا که بیماری من، بیماری جسمی نبود، تا با معالجه ی آن خوب شوم.

     تا روزی پدرم که از من ناامید شده بود، به من گفت: آیا هیچ آرزویی داری تا آن را برآورم، گفتم آرزویم این اینست که به زندانیان مسلمان که در جنگ، اسیر و دستگیر شده اند، سخت نگیرید، و آنها را از شکنجه معاف دارید تا شاید به خاطر این کار خوب، خداوند حال مرا نیک کند و سلامتی مرا به من باز گرداند و حضرت مسیح(علیه السلام) و مادرش مریم(علیها السلام)، بر این کار نیک به من لطف و مرحمت کنند.

     پدرم خواسته ی مرا برآورد، عده ای از زندانیان مسلمان را آزاد کرد و مجازات و شکنجه ی بعضی را بخشید، بسیار خوشحال شدم، از آن به بعد روز به روز حالم بهتر می شد، همین موضوع باعث شد پدرم دستور دهد که از زندانیان مسلمان دلجویی بیشتر کنند و آنها را ببخشند و خشنودی آنها را به دست آورند، چهارده شب از این ماجرا گذشت، شب خوابیدم در خواب دیدم فاطمه زهرا(علیها السلام) بانوی بزرگ دنیا و آخرت، همراه مریم و بانوان دیگر نزد من آمدند، حضرت مریم(علیها السلام) به من گفت که این بانو مادر همسر تو است. بی اختیار به یاد همسرم امام حسن(ع) افتادم و قلبم فرو ریخت و به حضرت فاطمه(علیها السلام) عرض کردم، از حسن عسکری گله دارم که سری به من نمی زند، دیگر گریه امان نداد و زار زار گریستم.

     فاطمه(علیها السلام) فرمود: تا تو مسیحی هستی، فرزندم به سراغ تو نمی آید، اگر میخواهی خدا و حضرت مسیح(علیه السلام) از تو خشنود شوند، دین اسلام را بپذیر، تا چشمت به جمال امام حسن عسکری(ع) روشن شود.

      گفتم: مادر جان، با تمام وجود حاضرم که اسلام را بپذیرم. فرمود؛ بگو:

     « اشهد ان لا اله الا الله، و اشهد انّ محمداً رسول الله »

      گفتم گواهی می دهم به یکتایی خدا و پیامبری حضرت محمد(ص) ، آنگاه فاطمه زهرا(علیها السلام) مرا به آغوش محبتش گرفت و نوازش داد و فرمود: خوشحال باش به تو مژده می دهم که از این به بعد امام حسن عسکری(ع) به دیدار تو خواهد آمد و تو به زیارت او موفق می شوی! از خواب بیدار شدم، بسیار خوشحال بودم و همواره شهادت به یکتایی خدا و پیامبری محمد(ص) را به زبان می گفتم، و در انتظار دیدار امام حسن عسکری(علیه السلام) بودم تا شب بعد شد، در همین فکر و اندیشه خوابیدم، در خواب دیدم امام حسن عسکری(ع) به دیدار من آمد، از دیدار او بسیار خوشحال شدم، گله کردم که چرا به دیدار من نیامدی با اینکه دلم غرق در محبت توست!

     فرمود: علت جدایی این بود که تو در دین اسلام نبودی، از این به بعد به دیدار تو خواهم آمد، تا روزی که خداوند تو را در ظاهر همسر من گرداند.

     از خواب بیدار شدم، هر شب آن بزرگوار را می دیدم، از آن به بعد حالم رو به بهبودی می رفت و به لطف خدا سلامتی خود را باز یافتم.


نوشته شده توسط: بارون



 RSS 
خانه
شناسنامه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک

:: کل مهمانان گل طه ::
133146

:: مهمانان امروز ::
51

:: مهمانان دیروز ::
19

:: پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

نگاهی بر زندگی حضرت مهدی(عج)
علائم ظهور
مسجد جمکران
امام در آیینه ی شعر
دلنوشته
جلوه های ظهور
حضرت نرجس(علیها السلام)
پاسخ به چند سؤال در رابطه با امام عصر(ع)
جزیره ی خضراء

:: درباره من ::

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی...
بارون
سعی شده در این وبلاگ‍، مطالبی در رابطه با آقا امام زمان(عج) گنجانده شود. امیدوارم با استفاده از این مطالب، شناختی هرچند اندک درباره ی مولایمان امام زمان(عج) به دست بیاوریم. چون روایت شده که: هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.

:: لوگوی ای گل طه::

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی...

:: لینک دوستان من ::

:: لوگوی دوستان من ::






















:: موسیقی وبلاگ ::

:: وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: اشتراک در ای گل طه ::

 

*
*
*
*

این صفحه را صفحه ی خانگی خود کنید


Javascripts



SongCode.blogfa